آنگونه که تاریخ رشد و توسعه علوم رفتاری نشان می­دهد، هدف بسیاری از پژوهشگران در این حوزه سازگاری درک و نشان دادن عناصر بنیادین در تبیین رفتار بهنجار و آسیب­شناسی رفتار ناسازگار و نابهنجار است. در ذیل به برخی از دیدگاه­های نظری در مورد سازگاری پرداخته می­شود.

 

دیدگاه تحلیل روانی

 

در دیدگاه تحلیل روانی فروید (۱۹۲۶- ۱۹۵۹) به فردی سازگار گفته می­شود که دارای (من) قوی و سالم باشد تا بتواند بین دو پایگاه دیگر شخصیت یعنی (نهاد) و (فرامن) تعادل و هماهنگی ایجاد کند. (من) نیز در صورتی توانمند خواهد بود که فرد در برخورد با مشکلات روزمره از مکانیزم­های دفاعی استفاده نکند یا نسبت به آن­ها آگاهی داشته باشد (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۷۷).

 

 

 

 

 

 

دیدگاه روانشناسی فردی

 

در این دیدگاه کوشش می­شود تا رفتاری که با محیط سازگار است و یا سازگاری­اش به روش غلط صورت گرفته است، از دیدگاه یک ناظر خارجی مورد مشاهده و بررسی قرار گیرد. در این دیدگاه اگر رفتار فرد با انتظاراتی که جامعه از او دارد مطابق و همخوان باشد بهنجار شناخته می­شود، اگر این مسئله صادق نباشد وی را ناسازگار می­دانند که دچار نابهنجاری شده است. از طرف دیگر ناسازگاری عبارت است از نوعی محرومیت که ناشی از مواجهه فرد با عاملی است که مانع ارضاء نیاز او شده است (آدلر، ۱۹۵۶).

 

نظریه رونی- اجتماعی

 

اریکسون نظریه پرداز رشد روانی- اجتماعی بیان می­دارد که احساس بی­کفایتی فردی و اجتماعی در محیط خانواده و اجتماع عامل اصلی ناسازگاری محسوب می­شود. افراد ناسازگار در معرض آنگونه از روش­های اجتماع قرار دارند که از ویژگی­های آن نبودن رابطه و پیوند نزدیک و صمیمانه بین افراد جامعه است که به تدریج کیفیت این رابطه در رفتار آنان نسبت به دیگران اثر می­گذارد (اریکسون، ۱۹۶۸).

 

نظریه زیستی- اجتماعی

 

برخی از پژوهشگران پیشنهاد می­ کنند که پاره­ای از زمینه ­های بیولوژیکی فرد گرایش به رفتار ناسازگارانه را تسهیل می­ کنند و زمانی که فرد در معرض روابط ناسازگارانه در خانه یا جامعه قرار می-گیرند، زمینه بیولوژیکی فرد با روابط نامطلوب و ناسازگارانه محیط خانواده یا اجتماع، عامل اصلی مکانیزم مهم گرایش به ناسازگاری در فرد می­شود. به عنوان مثال شوآرز (۱۹۷۹) بیان می­ کند که تعادل، تأثیر و تأثر زمینه ­های بیولوژیکی و نفوذ اثرات اجتماعی و خانوادگی در شناخت علت ناراحتی­های نوجوانان و کودکان، از جمله ناسازگاری آنان نقش اساسی دارد. به بیان دیگر پاره­ای از ویژگی­های شخصیتی مانند خلق و خوی فرد متأثر از عوامل ژنتیکی است و شیوه ­های برخورد و الگوهای اجتماعی و خانوادگی یا در جهت این گرایش­های کودکان ویا در جهت مقابل آن یعنی عدم سازگاری به تدریج شخصیت کودکان و نوجوانان را شکل می­دهد.

 

به نظر شوآرز (۱۹۷۹) زمانی که اجتماع منطبق با زمینه ­های ارثی- ژنتیکی کودک عمل نکنند، کودک و نوجوانان در معرض محیط­های نامطلوب قرار می­گیرد که به سهولت می ­تواند به ناراحتی­های روانی گوناگونی در او منتهی شود. بدیهی است ویژگی­های شخصیتی که منشأ ژنتیکی دارند بر اثر فشارهای محیطی، چون رفتارهای انضباطی شدید و حاکم بودن نظام استبدادی در خانواده، اجتماع  و مدرسه تا بی­نهایت می ­تواند تغییر کند و تحت تأثیر قرار گیرد. اما مطلوب­ترین راه این است که بین زمینه ­های بیولوژیکی کودک و نوجوان با شیوه ­های پرورشی و تربیتی جامعه و والدین هماهنگی وجود داشته باشد (نوابی­نژاد، ۱۳۶۵).

 

نکته مشترک در همه تحقیقات نظریه­ های روانی- اجتماعی این فرضیه است که نوجوانان ناسازگار افرادی هستند که دارای الگوهای رفتاری غلط، نظام ارزشی نادرست و ناهمگن و عملکردهای نامناسب هستند (موسوی شوشتری، ۱۳۷۵).

 

 

 

 

 

نظریه یادگیری

 

اسکینر (۱۹۹۰) نظریه­پرداز یادگیری بر تأثیرات حوادث و اتفاقات محیطی در بروز رفتار تأکید دارد. طرفداران این نظریه معقتدند که ناسازگاری یک پاسخ غلط آموخته شده بر اساس انواع روش­های شرطی شدن است. آن­ها معتقدند که شخصیت یک تاریخچه از انواع شرطی شدن­هاست. به بیان دیگر ناسازگاری یعنی شرطی شدن غلط و روان درمانی یعنی دوباره شرطی شدن است (فری هیل، ۱۹۷۳).

 

[۱]. Schwarz

 

[۲]. Skinner

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...